بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک .

خاطره ای که نقل میشه بدون واسطه ست و راوی اون خود نویسنده ست . هدف من هم از نقل این خاطره و خاطره هایی که در آینده گفته میشه فقط بیان همرنگ بودن شهدای مدافع حرم با اهل بیت علیهماالسلام ، از لحاظ غربت و مظلومیت و چیزای دیگه ست . مدافعان حرم عمه ی سادات ، یعنی گردان فاطمیون ، خودشون مثل حضرت باید رنج دیده ، طعنه خورده ، آواره ،ملقب به خارجی و محروم از هر لحاظ باشن . اون ابله هایی که میگن ما خودمون رو برای اسرائیل نگه داشتیم و در سطح ما نیست که الان با گروه های تکفیری مبارزه کنیم بدونن که اصلا همین طرز فکر نشانه ی بی لیاقتی شماست .

اونایی که شهدای مدافع حرم رو جزو نخاله و به درد نخورها تصور میکنن بدونن که کار اصلی چه الان و چه درآینده ان شاءالله به دست همین بچه ها انجام خواهد شد ، چرا که اینا هستن که باز هم بیشترین سنخیت رو با امام زمان علیه السلام دارن . این چیزایی رو گفتم بخاطر صحبت هایی بود که از بعضی افراد شنیدم و باید بگم کسایی که این جسارتا رو به مدافعان حرم کردن ، کسایی هستن که عرضه و جربزه ی مبارزه با چندتا دختر بد حجاب رو ندارن ولی خودشون رو جزو یاران خاص حضرت مهدی اروحنا فداه حساب میکنن . به هر حال از همه پوزش میخوام به خاطر این طرز حرف زدن .

الان بریم سراغ خاطره ای که بیشتر به درد دل شبیه، درد دل ابوحامدی که بعد از یکی از عملیاتهای اول جنگ ، حاج قاسم گفته بود ابوحامد دمشق (سوریه)رو از سقوط نجات داد و این به خاطر طرح پدافندی ابوحامد مقابل مسلحین بود.

از وضوخونه که برمیگشتیم به حاجی گفتم : حاجی ما حدود یه ماه رفتیم دوره ی فشرده ی فرماندهی و بعدش من ده بیست روزه تو منطقه دارم شناسایی میکنم و کلیه ی جزییات رو میدونم ، منطقه م لب مرز اسرائیله و دارم لحظه شماری میکنم که اینجا یه عملیاتی بکنیم تا اینا حساب کار دستشون بیاد . بیا و آقایی کن خط شکنیه این محور رو بده به من . خلاصه ابو حامد هم یه تبسمی کرد و گفت خیلی خوبه و بذار ببینیم چی میشه . من نمیدونم چه حکایتی بود همه تو این عملیات یه جور دیگه بودن. همه میخواستن یه رعبی تو دل اسرائیل ایجاد کنن . اسرائیل هم لب مرزاش آماده باش اعلام کرده بود ، هواپیماهاش هی میومدن خودی نشون میدادن . زبان اسرائیلی (عبری)هم از بیسیم مسلحین شنود می شد که دارن اون مناطق رو پدافند میکنن . اینا همه باعث شده بود که جنگ بشه بین فاطمیون و اسرائیل . انگار ابوحامد خودش تو این عملیات از همه مشتاق تر بود ، خودش همه کار می کرد و جلوتر از همه بود و واقعا هم گل کاشت . طوری که بروبچه های اطلاعات شنود کرده بودن از بیسم مسلحین که : ( فاطمیون اومده ، همه چی طلسم شده و ما دیگه نمیتونیم ) . اسرائیل هم که میاد ایران رو تهدید به حمله میکنه و میخواد بگه ما اصلا نترسیدیم که توی ده کیلومتری مون یه شهر و چندتا تپه یه دفعه افتاده دست فاطمیون . به هر حال ابوحامد تو این عملیات خط شکن بود و آخرش هم به آرزوش رسید و پر کشید.

حالا یه روز همین ابوحامد سر یه موضوعی به من گفت که اوایل جنگ از یکی از جلسه ها که داشتم میومدم بیرون یکی از برادران محترم گفت حالا این افقانی هم ………..

خب حالا انسانی که این حرف رو زدی ، اولا چرا ؟ دوما حداقل میذاشتی ابوحامد بره بیرون بعد هر غلطی دلت میخواست میکردی . نمیدونی که زخم زبون از زخم تیر و ترکش بدتره ؟ حالا جواب این دل شکسته ی ابوحامد رو چجوری میخوای بدی ؟ تو چه فرقی با اعراب جاهلی که این همه بلا سر سلمان فارسی آوردن میکنی ؟ فکر کردی مسلمونی اصلا؟ چرا با رفتارت باعث می شی که دید این همه مجاهد و مردم غریب نسبت به اصل نظام بد بشه و بعضیا بخوان سوءاستفاده کنن؟

در کل خیلی ها همین الان هم روی عرب بودن حضرت مهدی ارواحنا فداه دارن کار میکنن و حس نژادپرستی افراد رو تحریک میکنن . اینارو من دارم الان میگم که فرداروزی که حضرت اومدن و از اتباع بیگانه کسی رو مسئول جایی کردن ، آمادگی داشته باشید .